آرشیو های وبلاگ
موضوعات وبلاگ
آخرین مطالب ارسالی
پیوند های روزانه
امکانات
آرشیو های وبلاگ
موضوعات وبلاگ
آخرین مطالب ارسالی
پیوند های روزانه
امکانات
تعیین جانشینى براى رهبرى امت اسلامى از مهمترین و عمده ترین مسایلى بود كه پیامبر اكرم در آخرین سال حیات، هنگام بازگشت از حجةالوداع، به همراهان خویش ابلاغ كرد.
اگر چه این اعلام عمومى، به فرمان خداوند صورت گرفت، ولى صرف نظر از جنبه آن، مىتوانست حاكى از دغدغه طبیعى معمار و بنیانگذار مكتب نسبت به آینده امت باشد، این اقدام یك ضرورت اجتماعى اجتناب ناپذیر بود، و از انتظارات عقلاى عالم به شمار مىآمد و آن حضرت حتى در زمان حیات خویش از آن مهم غفلت نمىورزید. او مىدانست كه جامعه بى سرپرست مانند رمه بى چوپان كه هر لحظه در معرض اختلاف، گسستگى و هجوم فرصت طلبان است. لذا هر وقت براى جنگ یا غزوهاى از مدینه خارج مىشد، شهر را بدون امیر و خلیفه وا نمىگذاشت؛ پس هنگامى كه سفرى ابدى در پیش رو داشت، چگونه ممكن بود امت را به حال خود واگذارد. (1)
این بود كه در زیر آفتاب سوزان بیابان تفتیده حجاز در میان جمعى از بزرگان اصحاب، كوشید تا رسالت خویش را به پایان رساند. علماى شیعه و شمارى از دانشمندان اهل تسنن بر این باورند كه سوره مائده، به ویژه آیه67، آخرین كلامى بود كه بر پیامبر(ص) نازل شد.
بسیارى از علماى اسلام معتقدند كه آیه مزبور در روز هجدهم ذى حجه، پس از تمام شدن اعمال حجةالوداع در غدیر خم و قبل از آن كه پیامبر على(ع) را خلیفه خود معرفى كند، نازل شده است آنها شان نزول این آیه را انتصاب على(ع) به جانشینى پیامبر(ص) مىدانند. (2)
و باز هنگام حركت به سوى تبوك به على(ع) فرمود: " انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى"؛ نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسى است، جز این كه پس از من پیامبرى نخواهد بود.
پیامبر(ص) با این سخن مقام وزارت، اختصاص در دوستى، برترى بر همگان و جانشینى در زمان حیات و پس از وفاتش را براى على(ع) ثابت كرد. زیرا قرآن كریم به تحقق همه این موارد هارون گواهى مىدهد. (3)
پیامبر(ص) بارها به موقعیت معنوى على(ع)، فضایل آن حضرت، امتیازات او بر دیگران و مقام وصایت و وراثتش تاكید کرده است. آن بزرگوار در گفتار بلندى به دخترش فاطمه(س) مىفرماید:
" اى فاطمه، آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى كسى درآوردم كه اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود، از میان ایشان پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد؛ دوباره به آنها توجه فرمود، از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد؛ خداى تعالى به من وحى فرمود: كه تو را به ازدواج او درآورم. اى فاطمه، آیا نمىدانى كه خداوند به خاطر بزرگداشت تو، تو را به همسرى بزرگترین، بردبارترین و دانشمندترین مردان، كسى كه پیش از دیگران اسلام اختیار كرد، درآورد؟"
فاطمه علیهاالسلام ازاین سخنان خندان و شكفته شد، پس رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم به او فرمود: اى فاطمه، به راستى براى على هشت فضیلت است كه مانند آن به هیچ یك از پیشینیان و آیندگان داده نشده: او در دنیا و آخرت برادر من است و این فضیلتى است كه هیچ كس داراى آن نیست؛ تو، كه بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى؛ دو نتیجه و زاده رحمت [حسن و حسین] كه فرزند زادگان منند، فرزندان اویند؛ برادرش [جعفر بنابى طالب] كسى است كه با دو بال در بهشت آرایش شده و با فرشتگان هر كجا بخواهد پرواز مىكند؛ علم اولین و آخرین نزد اوست؛ او نخستین كسى است كه به من ایمان آورد؛ او آخرین كسى است كه هنگام مرگ با من دیدار مىكند و او وصى من و وارث همه اوصیاست.
و باز رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم به علىعلیه السلام فرمود: یا على، با تو مخاصمه و پیكار مىكنند و تو به سبب هفت خصلت و فضیلت بر دیگران پیروز مىشوى كه هیچ كس داراى آن هفت خصلت نیست: 1- تو نخستین ایمانآورندگانى؛ 2- در پیكار و جهاد با دشمنان دین از همگان بزرگتر و برترى؛3- داناترین ایشان به روزهاى خدا هستى؛ 4- در پیمان با خدا با وفاترین و پایدارترین آنهایى؛ 5- با مردم مهربانتر از دیگرانى؛ 6- در تقسیم بیتالمال به خاطر رعایت مساوات بر دیگران برترى دارى؛ 7- در فضیلتها و مزیتها در نزد خدا از همگان برتر و بزرگترى. (4)
احادیثى كه درباره فضایل و مناقب على علیه السلام از پیامبر اكرم(ص) صادر شده به اندازهاى است كه موضوع كتابهاى بسیارى گردیده و در این مجمل نمىگنجد، وما به قطره ای از دریا بسنده می کنیم.
به هر حال از مجموع این احادیث در مراحل مختلف چنین به دست مىآید:
1 - پیامبر اكرم(ص) در نخستین روزهاى بعثت، كه به نص قرآن ماموریت یافت خویشان نزدیكتر خود را به دین خدا دعوت كند، صریحا به آنان فرمود: هر یك از شما كه در اجابت دعوت من از دیگران پیشى گیرد، وزیر، جانشین و وصى من است.
على(ع) از دیگران سبقت گرفت و اسلام را پذیرفت. پیامبر(ص) از او قبول فرمود و او را وزیر و جانشین خود ساخت. على(ع) خود این رویداد را این گونه بازگو مىكند:
من از همه كوچكتر بودم، عرض كردم: من وزیر تو مىشوم، پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته، فرمود: این شخص برادر، وصى و جانشین من است، از او اطاعت كنید. مردم مىخندیدند و به ابوطالب مىگفتند: تو را امر كرد كه از پسرت اطاعت كنى! (5)
2 - پیامبر اكرم(ص) مكرر تصریح فرمود: كه على(ع) در گفتار و كردار خود از خطا و گناه مصون است، هر سخنى كه بگوید و هر كارى كه انجام دهد با دعوت دینى مطابقت دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است.
راویان عامه و خاصه نقل كردهاند كه، پیامبر(ص) فرمود: على همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. (6)
3 - مجاهدتها و خدمات على(ع) او را از دیگر صحابه همواره ممتاز گردانید، خوابیدن او در بستر پیامبر در شبانگاهان هجرت و فتوحات او در بدر، احد، خندق و خیبر زبانزد همگان بود.
4 - درغدیرخم پیامبر(ص) على(ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى كرد و او را مانند خود سرپرست مؤمنان قرار داد. (7)
هر چند رحلت پیامبر و منازعات دامنه دار اصحاب براى تصدى خلافت امرى اسفانگیز و فاجعهآفرین است، اما پیامى مهم دارد و آن این كه مساله رهبرى و حكومت از روشن ترین و بدیهى ترین نیازهاى جامعه اسلامى است؛ نیازى كه صحابه پیامبر یك صدا براى تحقق آن قیام كردند، هیچ كس در لزوم آن تردید روا نداشت و تنها مصداق و شیوه تعیین آن مورد اختلاف واقع شد. شیعیان معتقد بودند كه انتصاب على(ع) به خلافت از سوى پیامبر، نه تنها به موجب نص صورت گرفته است، بلكه از جهت عقلى هم از پذیرش آن گریزى نیست؛ زیرا عقل نمىتواند بپذیرد كه رهبرى درباره كوچكترین مسایل فردى و اجتماعى با پیروان خویش سخن بگوید اما مهمترین مساله جامعه را در پرده ابهام و سكوت باقى گذارد. همچنین شیعیان ادعاى تمسك به راى اكثریت و یا اجماع امت در موضوع خلاف را بى وجه مىدانند، خصوصا اگر كسى بخواهد آن را به گفتار و كردار پیامبر(ص) نیز مستند سازد؛ زیرا ارجاع به راى اكثریت و یا واگذارى امر امت به اهل «حل و عقد» از سوى كسى كه جز وحى سخن نمىگوید امرى شایسته به نظر نمىرسد.
البته آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، نه راى اكثریت بود، نه انتخاب اهل حل و عقد، براى این كه نه راى گیرى عمومى در كار بود و نه آنها كه خلیفه تعیین كردند همه اهل حل و عقد به شمار مىآمدند، به ویژه آن كه بسیارى از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند ابنعباس، زبیر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار دراین انتخاب حضور نداشتند و به شدت با آن مخالف بودند. همه مى دانند حتى بیعتى كه انجام شد در سطحى گسترده و عمومى نبود و تنها به تنى چند از متنفذین و سران قبایل اختصاص داشت. (8)خلیفه دوم، با آن كه خود بنیانگذار این خلافت بود، مىگفت:
" هر كس به چنین طریقى متوسل شود شایسته بیعت نیست و هر كس چنین بیعتى كند باطل خواهد بود». (9)
اهل سقیفه حتى به همان شیوه كه خود ابداع و عمل كردند وفادار نماندند، بلكه سالیانى بعد، خلیفه اول رسما عمر را به جانشینى خود برگزید.
بسیارى از صحابه پیامبر با استفاده از مفاد آیاتى چون:
" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا و كانوا بایاتنا یوقنون." (سجده/24)
" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا لما صبروا..." ( انبیاء/73)
" ... قال انى جاعلك للناس اماما." (بقره/124)
و همچنین با استناد به قول و فعل پیامبر بر این باور شدند كه امام و پیشواى جامعه باید از سوى خدا و به وسیله پیامبر(ص) معرفى و معین شده، معصوم و از هرعیب و نقص خَلقى و خُلقى و سببى پیراسته باشد. و در خاندانى پاك و پاكدامن تولد یافته باشد. بنابراین درعرف خاص شیعیان: «امام» رهبرى سیاسى، فكرى، اخلاقى را در برمىگیرد و اداره اموراجتماعى، راهنمایى و ارشاد فكرى و آموزش دینى و تصفیه و تزكیه اخلاقى ازاو انتظار مىرود. (10)چنین شخصى مسلما باید از رذایل اخلاقى وارسته، به فضایل آراسته و در دانش و بینش و بردبارى و سایر صفات متعالى سرآمد همگان باشد.
«الامام المطهر من الذنوب، المبراء عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم.» (11)
امام در سایه این ویژگیها ارشاد و هدایت امت را عهده دار مىشود، اما روشن است كه به هنجار آوردن ملت، بدون نظام و برنامه و مدیریت نیرومند، هرگز ممكن نیست. از این رو امامت را «نظام دین و دنیا» دانستهاند: هشتمین پیشواى ما حضرت رضا(ع) مىفرماید:
" ان الامام نظام الدین، عزالمسلمین، غیظ المنافقین و بوارالكافرین"؛ امام سبب برپایى نظام دین، خشم منافقین و نابودى كافرین است.
آرمان طرفداران مكتب اهل بیت پیامبراین بود كه چنین كسى بر جامعه اسلامى حكومت كند. و آنها در سایه چنین آرمان بلندى همواره بر سلاطین فاسد و ستمگر شوریدهاند. متفكر معروف عراقى دكتر على الوردى در این باره مىنویسد:
" شیعه ائمه خود را معصوم از گناه (پیراسته از فساد اخلاقى و سیاسى و اجتماعى) مىدانند و این عقیده یعنى اصل عصمت، نتایج اجتماعى و عملى سترگى در پى داشت؛ زیرا غیر مستقیم انتقادى از ستمگرىها و تباهكارىهاى خلفا، سلاطین و قدرتمندان بود. شیعیان، كه اعتقاد به عصمت دارند، با عصمت ائمه خود، گناهان بزرگ ستمكاران و فرمانروایان را مورد حمله قرار مىدادند و ائمه خود را به عنوان نمونه تمام عیار عصمت و پاكدامنى در برابر آنان مىگذاشتند. تشیع، مانند هر مسلك انقلابى، ریشه فساد و تباه روزى و سیاه روزگارى جامعه را در سازمان حكومت جستجو مىكند و ناآگاهان و شناخت نایافتهها (توده غافل و ناآگاه) را مسؤول و مقصر نمىشناسد. اعتقادى كه شیعیان در باره امامت دارند همیشه آنها را به قیام بر ضد حكومتها واداشته است. شیعیان تنها حكومتى را بر حق مىدانند و از آن رضایت دارند كه امامى معصوم از آل على آن را اداره كند. این عقیده موجب دوام و استحكام دشمنى میان شیعیان و صاحبان قدرت شده و بر این اساس بود كه شیعه را گاهى به زندقه و الحاد متهم مىساختند. رافضى بودن، معنى تلویحى و ضمنى آن، عبارت از رفض (رد و انكار) دین و دولت بود و دورهاى بر مسلمین گذشت كه اگر به زندقه یا كفر یا الحاد متهم مىشدند، بهتر از آن بود كه به تشیع یا رفض متهم شوند و نشانههاى آن تا امروز بر جاى مانده است." (12)
به حقیقت اصل عصمت و همچنین اندیشه ضرورت تنصیص امامت و رهبرى از جانب خدا و پیامبر و حصر این رهبرى در خاندان على، درفش فكرى و پرچم مقاومت سیاسى و مبارزه معنوى گروههاى مخالف و انقلابى جامعه علیه خلفا و صاحبان امتیازات سیاسى و اجتماعى بود. حتى بارتلس، محقق و مورخ روسى، نیز مىپذیرد كه نهضتها اغلب از آنجا آغاز مىشد كه داعیان از جانب مدعیان امامت به قصد متشكل ساختن پیروان در روستاها و میان قبایل و عشایر ظاهر مىشدند و مخفیانه به كسانى كه مورد اعتماد بودند، تلقین مىكردند كه قدرت و حكومت امویان و یا عباسیان از شیطان است و امیرالمؤمنین واقعى از اولاد على علیه السلام ظهور كرده، زمین را از قسط و عدل پر خواهند كرد، چنان كه از جور و ستم پر شده است. (13)
به گزارش قاضى نعمان، در طول قرن هشتم تا نهم میلادى در اصفهان، هرات، خراسان، فارس، رى و نقاط دیگر صد و نه جنبش به رهبرى فرزندان على برپا شد و همه آنها مدعى بودند كه «علم حقیقى» محمد(ص) و كلید گنج اسرار رسالت نزد آنها و مسند خلافت حق آنهاست». (14)
اما باید دانست كه غیبت امام معصوم هرگز به معناى تعطیل شدن نظام دینى نیست؛ زیرا اولا اجراى بسیارى از احكام اسلامى متوقف بر وجود نظام است و ثانیا حفط كیان اسلام و مسلمین بدون برخوردارى از قدرت و حاكمیت دین ممكن نیست. در عصر غیبت این مسؤولیت به عهده كسى است كه از نظر علم و عدالت و دیگر ملاكها از دیگران به امام معصوم(ع) نزدیكترباشد.
1- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به كتاب «ماجراى سقیفه» نوشته محمدرضا مظفر، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، ص39.
2- سوره مائده، آیه67.
3- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به كتابهاى «على در قرآن و حدیث» و «تجلى امامت» تالیف سید علىاصغر ناظم زاده.
4- ارشاد، ج 1، ص 32.
5- طبرى، ج 2، ص63.
6- غایة المرام، ص539.
7- براى آگاهى از منابع حدیث غدیر، رجوع شود به دو كتاب «عبقاتالانوار، میرحامد حسین هندى» و «الغدیر، عبدالحسین امینى.»
8- تاریخ یعقوبى، ج 2، صص103 و106/ مروج الذهب، ج 2، صص307 و 352.
9- كنزالعمال، ج3، ص2326.
10- پیشواى صادق، آیتالله خامنهاى، صص 70 و 71.
11- اصول كافى، ج 1، ص387.
12- وعاظ السلاطین، صص 302 و303.
13- ناصرخسرو و اسماعیلیان، بارتلس، ص76.
نظرات شما عزیزان: